سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ولایت،افتخار شیعه

 

 ●برخی کتابهای مرتبطچهارشنبه 87 مرداد 2 - ساعت 1:38 عصر
 ●فضائل علییکشنبه 87 تیر 30 - ساعت 2:40 عصر

نویسنده: مسعود سمنانی

جوانی علی (ع) الگویی برای جوانان

می گویند باید از حضرت علی (ع) الگو بگیریم! اما چگونه؟!... من یک جوان هستم! یک جوان با خصوصیات خاص دوران جوانی! یک جوان با شور و نشاط خاص این دوران که به خنده و تفریح ,  به شور و احساست نیاز دارد و الگویی که مرا به شور آورد

با تمام این حرفها , باز هم الگو برای تو و برای همه  , مولای متقیان است : و بخصوص جوانی شان

الگو گرفتن یک الگو

بله! خود امیر المومنین  در جوانی شان , الگو داشته اند. الگویشان نیز پیامبر بوده است . از علی (ع) از شش سالگی همراه و همراز پیامبر و در خانه ایشان زندگی می کرده اند و در همه امور زندگی شان , حتی جزیی ترین مسایل هم به پیامبر اقتدا می نمودند یعنی خود ایشان هم از یک انسان کامل و والای دیگر الگو می گرفته اند

اما چگونه؟

پیامبر اکرم (ص)  و علی(ع) همواره با هم بودند. از هنگام عبادت و خلوت در غار حرا گرفته تا مراحل مختلف دعوت خویشان دعوت عمومی در خانه خدا و حتی سفرههای تبلیغی پیامبر. علی (ع) همیشه اول صبح به دیدار پیامبر می رفت و آنگاه یکدیگر را شاداب در آغوش می کشیدند و احوال هم را می پرسیدند . آندو بزرگوار اوقات زیادی از شبانه روز را در کنار هم به کار و تلاش می پرداختند و گاه علی (ع) خالصانه عرق از پیشانی پیامبر پاک می کرد و ایشان صمیمانه از او تشکر می نمود

علی (ع)  خود در این باره می فرماید : (( پیامبر (ص) مرا در دامان خود پرورید. من کودک بودم , پیامبر مرا چون فرزند خود درآغوش گرمش می فشرد و در استراحتگاه مخصوص خود جای می داد... هرگز نیافت که من دروغی بگویم و در کردار من اشتباهی رخ دهد. من همچون بچه شتری تازه که پیوسته به دنبال مادرش هست , دنبال او می رفتم . او هر روز نکته ای تازه ای از اخلاق برای من آشکار می ساخت و مرا فرمان می داد که در خط او حرکت کنم . ان حضرت مدتی از سال در کوه حرا به سر می برد و کسی جز من او را نمی دید... من نوروحی و رسالت را می دیدم و بوی خوش و دل انگیز نبوت را احساس می کردم ... موقعیتی که من در محضر رسول الله داشتم برای هیچ کس نبود))ـ

بسیار خوب!تمام این حرف ها درست ! اما حضرت علی (ع) , پیامبر را می دیده اند و وجود ایشان را لمس می کرده اند و به ایشان اقتدا می کرده اند اما من چه که حضرت علی (ع) را نمی بینم , چگونه می توانم از ایشان الگو بگیرم !؟

تاریخ که روح , افعال و رفتار امیرالمومنین را دیده و نقل کرده است . از او استفاده کن ! از دیدگان تاریخ!؟

شجاعت , جوانمردی و شورمندی حضرت علی (ع)

آری ! مگر تو نمی گفتی الگویی می خواهی که تو را به شور بیاورد . آنچه می تواند یک جوان را به شور بیاورد ,  دیدن حماسه آفرینی ها و شورمندی های کسی است که به او علاقه مند است . حال چه کس دیگری را سراغ داری که به اندازه امیرالمومنین , حماسه آفریده باشد

در همان کودکی که مصادف بود با آغاز بعثت پیامبر ,  کودکان به تحریک مشرکان پیامبر را آزار می دادند و سنگ می پراندند, با شجاعت از اطراف پیامبر دور می کرد . چه کسی , شب را در بستری پر خطر بجای دیگری , بجای محبوبش خوابیده و از آن شب بعنوان لذت بخش ترین شب عمرش یاد کرده است ؟ مگر رشادت های امیر المومنین در جنگ بدر را نشنیده ای؟ آن هنگام او فقط 25 سال داشته است و به گفته مورخین نیمی از کشته شدگان این جنگ با ضرب مشیر علی (ع) از پای درامده بودند. می دانی در جنگ احد زمانی که علی (ع) 26 سال داشت  , آنجا که در همان اوایل جنگ 9 پرچمدار لشگر دشمن را به خاک انداخت و بعد هنگامی که پیامبر در خطر محاصره بود پروانه وار به دور آن حضرت می چرخید و از وجود مبارکشان محافظت می کرد همه مردم چه ندایی را از آسمان شنیدند

لا فتی الا علی , لا سیف الا ذولفقار

علی از همه جوان ها بهتر است و ذوالفقار او از همه شمشیرها  برنده تراست

اما جنگ خندق و شجاعت بی همتای علی (ع) و داوطلب شدن ایشان جهت مبارزه با عمروبن عبدو یکی از نیریمند ترین مردان عرب آری همانجا بود که پیامبر به واسطه اخلاص علی (ع) در این مقابله بی نظیر فرمود

ضربه علی یوم الخندق , افضل من عباده ثقلین

به راستی که چنین جمله ای در وصف هیچ دلیر مرد دیگری بیان نشده ! در ان زمان امیر المومنین 28 سال بیشتر نداشت!؟

در جنگ خیبر نیز هنگامیکه تمام مردان با تجربه و جنگ دیده سپاه اسلام شکست خورده بازگشتند , علی (ع) به میدان آمد و با فتح قلعه محکم و مقاوم خیبر ان پیروزی بزرگ را برای اسلام به ارمغان اورد


 

 ●ولادت مولای متقیان مبارک بادسه شنبه 87 تیر 25 - ساعت 7:20 عصر

نویسنده: مسعود سمنانی

سلام.ولادت حضرت علی علیه السلام و همچنین روز پدر رو بهتون تبریک میگم.یه چند خط از زندگینامه و تاریخ تولد امام علی رو براتون نوشتم.امیدوارم استفاده کنین.

تاریخ تولد حضرت:13رجب

زندگینامه:

حضرت علی(ع) فرزند ابوطالب ده سال پیش از بعثت متولد شد و پس از شش سال در اثر قحطی که در مکه اتفاق افتاد بنا به در خواست پیغمبر اکرم (ص) از خانه پدر به خانه پسر عموی خود یعنی پیامبر منتقل گردید و تحت سرپرستی و پرورش مستقیم آن حضرت درآمد. پس از چند سال که پیغمبر اکرم (ص) به موهبت نبوت نایل شد و برای نخستین بار در (غار حرا) وحی آسمانی به وی رسید وقتی که از غار رهسپار شهر و خانه خود شد , شرح حال را فرمود ,  علی (ع) به آن حضرت ایمان آورد و باز در مجلسی که پیغمبر اکرم (ص) خویشاوندان نزدیک خود را جمع و به دین خود دعوت نموده فرمود:

((نخستین کسی که از شما دعوت مرا بپذیرد خلیفه و وصیه و وزیر من خواهد بود , تنها کسی که از جای خود بلند شد و ایمان آورد علی (ع) بود و پیغمبر اکرم (ص) ایمان او را پذیرفت و وعده های خود را درباره اش امضا نمود و از این روی علی (ع) نخستین کسی است در اسلام که ایمان آورد و نخستین کسی که هرگز غیر خدای یگانه را نپرستید)).

  علی (ع) پیوسته ملازم پیغمبر (ص) بود تا آن حضرت از مکه به مدینه هجرت نمود و در شب هجرت نیز که کفار خانه آن حضرت را محاصره کرده بودند و تصمیم داشتند آخر شب به خانه ریخته و آن حضرت را در بستر خواب قطعه قطعه نمایند , علی (ع) در بستر پیغمبر اکرم (ص) خوابیده و آن حضرت از خانه بیرون آمده رهسپار مدینه گردید و پس از آن حضرت مطابق وصیتی که کرده بود , امانتهای مردم را به صاحبانش رد کرده , مادر خود و دختر پیغمبر را با دو زن دیگر برداشته به مدینه حرکت نمود.

در مدینه نیز ملازم پیغمبر اکرم (ص) بود و آن حضرت در هیچ خلوت و جلوتی علی را کنار نزد و یگانه دختر محبوب خود فاطمه را به وی تزویج نمود و در موقعی که میان اصحاب خود عقد اخوت می بست او را برادر خود قرار داد.

علی در همه جنگها که پیغمبر اکرم شرکت فرموده بود حاضر شد جز جنگ تبوک که آن حضرت او را در مدینه به جای خود نشانیده بود و در هیچ جنگی پای به عقب نگذاشت و از هیچ حریفی روی نگردانید و در هیچ امری مخالفت پیامبر (ص) را نکرد چنانچه آن حضرت فرمود:

((هرگز علی از حق و حق از علی جدا نمی شود)).


 

 ●سخنانی گهربار از امیرالمومنین علی (ع)یکشنبه 87 تیر 23 - ساعت 2:8 عصر

نویسنده: مسعود سمنانی

* هر کسی به من کلمه ای بیاموزد مرا بنده خود کرده است.

* قناعت ثروتی است که پایانی ندارد.

* هر که خود را بشناسد، خدا را شناخته است.

* شجاع ترین مردم آن است که حرف حق را بزند.

* بزرگترین جهاد‌، مبارزه با نفس است.

* شمشیر آخته‌ دردست‌ مرد شجاع‌، عزیزتر از سخن‌ راست‌ نیست‌.

* زشت‌ ترین‌ سخن‌ راست‌، ستایش‌ انسان‌ از خویشتن‌ است.

* بهترین‌ گفتارها آن‌ است‌ که‌ عمل‌ تصدیق‌ کند.

* هرکه‌ نیکی‌ را از بدی‌ نشناسد، از چهارپایان‌ است‌ !

* باید مردم‌ در برابر حق‌ نزد تو مساوی‌ و یکسان‌ باشند.

* بر برادر تو همان‌ حقی‌ است‌ که‌ تو داری.

* من‌ گواهی‌ شخص‌ فاسق‌ را جز علیه‌ خودش‌ قبول‌ نمیکنم‌.

* نیکی‌ و احسان‌ را جز آدم‌ نادان‌ رد نمیکند.

* یتیم‌ را با آنچه‌ که‌ فرزندان‌ خود را ادب‌ میکنی‌، تادیب‌ کن.

* آنکس‌ که‌ تو را بیم‌ دهد، مانند کسی‌ است‌ که‌ تو را مژده‌ دهد.

* دشمن‌ دانا از دوست‌ نادان‌ بهتر است‌.

* دوری‌ و جدایی‌ دوستان‌ ، غربت‌ و تنهایی‌ است.

* حاجت‌ از دست‌ دادن‌ بهتر که‌ از نااهل‌ خواســتن‌ !

* آرزوهایتان‌ را به‌ کسانی‌ متوجه‌ کنید که‌ دلهایتان‌ آنها را دوست‌ دارد.

* شکیبایی‌ مرکبی‌ است‌ که‌ خسته‌ نشود.

* شخصیت‌ مرد زیر زبان‌ اوست‌.

* عبرتها چه‌ بسیار است‌، لیکن‌ پند گرفتن‌ کمتر است.

* اگر درباره‌ کسی‌ مشکوک‌ باشید، به‌ دوستانش‌ نگاه‌ کنید.

* هر تنفس‌ انسان‌ گامیست‌ که‌ بسوی‌ مرگ‌ بر میدارد.

* مردم‌ دشمن‌ چیزهایی‌ هستند که‌ نمیدانند.

* بهترین‌ زهدها، پنهان‌ داشتن‌ آن‌ است.

* شگفتا! آیا خـلافت‌ و حـکومت‌ با رفاقت‌ و خویشی‌ هم‌ میشود ؟!

* عدالت‌ زمامدار نیکوتر از خیر روزگار است.

* هرگز کسی‌ را به‌ مبارزه‌ و جنگجویی‌ دعوت‌ نکن.

* روز دادستانی‌ و عدالت‌ از ظ‌الم‌، سختتر از روز ستم‌ بر ستمدیده‌ است.

* حکومت‌ خود را با ریختن‌ خون‌ حرام‌، استوار نکن‌.

* هرگز یاور ستمکار نباش‌.

* حکمت‌ را با نااهل‌ نگویید که‌ به‌ حکمت‌ ستم‌ کرده‌اید.

* به‌ گوینده‌ نگاه‌ نکن‌، حرف‌ را در نظ‌ر بگیر.

* بزرگواری‌ با خرد و ادب‌ است‌، نه‌ با اصل‌ و نسب‌.

* عقل‌ و خرد، شمشیر برنده‌ایست.

* دانش‌ نگهبان‌ توست‌، در حالیکه‌ تو ثروت‌ را باید محافظت‌ کنی.

* بی‌ ارزشترین‌ مردم‌، کم‌ دانشترین‌ آنهاست.

* دانشمندان‌، به‌ علت‌ کثرت‌ نادانان‌ غریبند.                                 

* مرگ‌ بزرگ‌ همان‌ فقر و بینوایی‌ است.

* فقر و تنگدستی، مرد باهوش‌ را گنگ‌ و لال‌ میکند.   

* انسان‌ به‌ نعمتی‌ نمیرسد مگر اینکه‌ نعمت‌ دیگری‌ را از دست‌ میدهد.

* از قرض‌ کردن‌ بپرهیزید

* قرض‌ کردن‌ زبونی‌ و خواری‌ است‌.

* غم‌ وغصه‌ نیمی‌ از پیری‌ است‌.

* قصاص‌ و انتقام‌ قبل‌ از جنایت‌، درست‌ نیست‌.

* من‌ به‌ خاط‌ر سوء ظن و بدگمانی، کیفر نمیدهم‌.

* تو را از عجله‌ و شتاب‌ در سخن‌ و کار نهی‌ میکنم‌.

* خداوند به‌ مردم‌ پناه‌ داده‌ تا از ستم‌ دور باشند.

* زمامداران‌ بوسیله‌ ظ‌لم‌ آزمایش‌ میشوند.

* با توده‌ جماعت‌ باشید، چراکه‌ دست‌ خدا با جماعت‌ است‌.

* هرکه‌ از حق‌ تجاوز کند راهش‌ گم‌ میشود.

* زکات‌ پیروزی‌ عفو و بخشش‌ است‌.

* ذمه‌ء من‌ در گرو آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ میگویم‌.

* صفتی‌ بدتر از دروغ‌ وجود ندارد.

* برای دنیا به گونه ای زندگی کن که گویی تا ابد زنده ای و برای آخرت به گونه ای زندگی کن که گویی لحظه مرگت نزدیک است

* فرزندان‌ خود را بااخلاق‌ خود تربیت‌ نکنید، زیرا که‌ آنان‌ برای‌ زمانی‌ غیراز زمان‌ شما خلق‌ شده‌اند.

* هیچ‌ فقیری‌ گرسنه‌ نمانده‌ مگر درسایه ‌آنکه‌ ثروتمندی‌ از حق ‌او بهره‌مند گشته‌ است.

* چون‌ تو به‌ جانب‌ مرگ‌ میروی‌ و مرگ‌ جانب‌ تو می‌آید، زود به‌ یکدیگر خواهید رسید.

 

   
ما رو از نظرات خودتون محروم نکنید...

 

 ●وصیت نامه امام علیجمعه 87 تیر 21 - ساعت 10:48 عصر

نویسنده: مسعود سمنانی

آنچـه‌ میخوانید وصیت‌ امام‌ علی‌ (ع)بـه‌ فرزندش‌ امام‌ حسن‌(ع)است‌ کـه‌ پـس‌ از بـازگشـت‌ از صفـیـن‌ در قـریـه‌ "حـاضـریـن‌" نـوشـت‌. وصیتی‌ و سفارشی‌ کـه‌ بـه‌ همـه‌ فرزندان‌ اسلام‌ وعموم‌ مومنـان‌ است‌.

" فرزندم‌ این‌ نامـه‌از پدریست‌ کـه‌ گرمی‌ آفتـاب‌ زندگیش‌ بـه‌ سردی‌ و غروب‌ مینشیند.معترف‌ به‌ مصائب‌ توانسوز روزگار است‌ و سال‌ و ماه‌ و ساعات‌ از او روی‌ برتافته‌اند،و هر دم‌ بمرگ‌ نزدیک‌ میشود. پدری‌ که‌
بـه‌ پیشامدهـای‌ این‌ این‌ جهـان‌ نـاپـایدار و بی‌ مقدار ،سر فرود آورده‌ و در خـانـه‌ مردگـان‌ سکنی‌ خـواهد گزیدو فردا بعزم‌ سفـری جاودانه‌ از این‌ گیتی‌ کوچ‌ خواهد کرد. چنین‌ پدری‌ بـه‌ فـرزند جـوانش‌ ـ کـه‌ آرزومند چیزی‌ است‌ که‌ آنـرا نمیـابد ـ سخن‌ میگـوید فـرزندی‌ کـه‌ ـ بهـر حـال‌ مـانند تمـام‌ موجودات‌ ـ هلاک‌ خواهد شد وآماج‌ تیرهای‌ بلا و هدف‌ درد ها ورنجهـا و گروگان‌ مصائب‌ سخت‌ روزگـار غدار است‌.موجودی‌ کـه‌ خدنگهـای‌ زهرآگین‌ و تلخ‌ را نشانـه‌ است‌ و بـه‌ اضط‌رار اسیر چنین‌ ناگواریهـای نـاپـایدار است‌.سـوداگر سرای‌ فریب‌ و فسـاد و وامدار مـرگهـا و نابودی‌ ها،هم‌ پیمان‌ و آمیخته‌ با غمها و قرین‌ و جلیس‌ با محنتها نـشــانــه‌ و هـدف‌ افـتهــا و شهـیـد هــوی‌ و هــوس‌ دیگـران‌ و سرانجام‌...جانشین‌ مردگان‌ است‌.

اینک‌ پس‌ از ثنا و ستایش‌ پـاک‌ آفریدگـار و درود فراوان‌ بر رسول‌ خدا، پسرم‌ تو بدان‌: من‌ آن‌ هنگام‌ در چیزی‌ که‌ برایم‌ اشکار گردیده مینگرم‌ .چـون‌ میبینم‌ جهـان‌ از من‌ روی‌ میگیرد و روزگـار بـا من‌ به سرکشی‌ میگراید و آخرت‌ از من‌ استقبال‌ میکند،احساس‌ میکنم‌ که‌ هر چیز دیگر از یادم‌ میرود و جز بکار خویش‌ بچیزی‌ رغبت‌ ندارم‌. امّا لحظ‌ـه‌ ای‌ کـه‌ فـارغ‌ از دیگران‌ غم‌ خویش‌ میخورم‌ و هوس‌ مرا آسوده‌
میگذارد حقیقت‌ در برابرم‌ رخ‌ مینمـاید و جلـوه‌ گـر میشـود. چنین‌ کیفیتی‌ است‌ که‌ مرا بکوشش‌ و تلاش‌ وامیدارد،کـه‌ بی‌ تردید بازیچـه‌ نیست‌ و از آمیختگی‌ بدروغ‌ و ریا، فرسنگها بدور است‌.  نیک‌ که‌ مینگرم‌ تو را جزیی‌ از خود مـیابم‌ـ نـه‌ خط‌اگفتم‌ ـ بلکـه‌ تو همـه‌ وجود منی‌ و چنان‌ آمیختـه‌ با منی‌ کـه‌ اگر چیزی‌ بتو روی‌ آورد،درست‌ مانند انست‌ کـه‌ بمن‌ روی‌ آورده‌ است‌.از اینرو اگر مرگ‌ تو را فراگیرد، چنان‌ است‌ کـه‌ مرا گرفتـه‌ . بدین‌ سبب‌ کار تو مرا در اندوه‌ افکنده‌،بدانگونـه‌ کـه‌ کـار خودم‌ مرا بـه‌ غم‌ و افسـوس‌ میکشاند.بنابراین‌ وصیت‌ خویش‌ را بر تو نوشتم‌ در حـالی‌ کـه‌ خواه‌ برای‌ تو بمـانم‌ یـا بمیرم‌ از اجرای‌ آن‌ بدست‌ تو دل‌ قـوی‌ دارم‌ و مط‌مئن‌ هستم‌.

پسـرم‌ تـو را بپـرهیـزگـاری‌ و تـرس‌ از عقـوبت‌ خدا و متـابعت‌ و فرمـانبرداری‌ از آفریدگـار وصیت‌ وسفـارش‌ میکنم‌ . ویرانـه‌ دل‌ را بنور تابناکش‌ آباد گردان‌، در رشته‌ مهر با او ببندگی‌ و دلسپاری‌ چنگ‌ بـزن‌.زیـرا هیچ‌ رشتـه‌ و پیـوندی‌ استـوار تـر ازپیـوستگی‌ و همبستگی‌ با ذات‌ لایزال‌ کردگار متعال‌ نیست‌.
دل‌ بـه‌ حکمت‌ و مـوعظ‌ت‌ شـاد وپـاک‌ بگردان‌ وبـا یـاد مرگ‌ در زهد وپارسایی‌ بکوش‌و نرم‌ رفتار ونیک‌ گفتار باش‌ .پیوسته‌ بیقین‌ ایمان‌ خویش‌ را قوی‌ کن‌ و تقدیر مرگ‌ را بخود بقبولان‌ و نفس‌ خـود را بـه‌ اعتراف‌ در ناپایداری‌ دنیا وادار سـاز.آلام‌ و آزار و مصـائب‌ سخت روزگار را بـه‌ او بنمـایـان‌ ،و زشتی‌ دهر و نـا ملایمـات‌ روزهـا را نکـتــه‌ بــه‌ نکـتــه‌ بـرایـش‌ بـرخـوان‌ و اورا بـتـرسـان‌ .
با دفتر زندگی‌ گذشتگان‌ اورا آشنـا سـاز و حوادث‌ و رویدادهـایی‌ را کـه‌ بر آنهـا گذشتـه‌ است‌ برای‌ او بـاز گو. نفس‌ خـویش‌ را در بارگاه‌ های‌ ویران‌ سفر ده‌ و بگذار آثـار آنهمـه‌ قدرت‌ و عظ‌مت‌ را نیک‌ بنگرد ودریابد کـه‌ از کجا تـا بکجـا رسیده‌اند و چگونـه‌ از دوستان‌ جدا شده‌ اند ودر سراهای‌ تنگ‌ و تـاریک‌ مـانده‌اند.در این‌ موقع‌ بخویش‌ فکر کن‌ کـه‌ دیر یا زود تو نیز همچون‌ یکی‌ از تن‌ های‌ تنهای‌ آنها خواهی‌ بود.
" پسر, خانـه‌ ایمان‌ و آرامگاه‌ خویش‌ سامان‌ ده‌ و جهان‌ جـاودان‌ را بسرای‌ نـا پـایدار مفروش‌. سخنی‌ کـه‌ نیک‌ نمیدانی‌ مگو و پیرامون آنچـه‌ مـربـوط‌ بتـو نـیست‌ گفتگـو مکـن‌. در هـر راهـی‌ کـه‌ گـام‌ مـینهی‌ ، مبـادا به گمـراهی‌ بـرسی‌.زیـرا در گمـراهی‌ و سـرگـردانی‌ خویشتن‌ داری‌ بسی‌ بهتر از انجام‌ کاری‌ است‌ که‌ سرانجامش‌ هراس‌ است‌ و نگونباری‌. مروج‌ نیکوکاری‌ باش‌ تـا خود از نیکو کـاران‌ گردی‌ .
پیوستـه‌ با دست‌ و زبان‌ نیکان‌ رابـه‌ کـارهـای‌ پسندیده‌ تشویق‌ کن‌ و از کردار نکوهیده‌ باز دار، وهر چند کـه‌ میتوانی‌، با بدکـاران‌ و پلید فکران‌ میامیز واز آنها دوری‌ گزین‌.  در راه‌ خدا جهاد کن‌ چنان‌ جنگ‌ وجهادی‌ که‌ شایسته‌ قدر اوست‌.هر جا ودر هر موقعیتی‌ هر چند که‌ سختی‌ کشی‌ و به رنج‌ افتی، برای‌ حق‌ و عدالت‌ قیـام‌ کن‌.در کـار دین‌ پیوستـه‌ دانشجو بـاش‌ و خـویشتن‌ را بناملایمات‌ عادت‌ ده‌. صبور بودن‌ در راه‌ حق‌،نیکخویی‌ است‌.  در همـه‌ کارهـا بکردگـار خویش‌ توکل‌ کن‌ زیرا تو بـه‌ پنـاهگـاهی‌ استوار و نیرومند روی‌ آورده‌ای‌. آنگاه‌ کـه‌ دست‌ نیـاز بسوی‌ خدای‌ آوری‌، با همـه‌ دل‌ و جان‌ نیازمند باش‌. زیرا وجود و کرم‌ تنها از خداست‌. در کارها بسیـار از او ط‌لب‌ خیر و نیکی‌ کن‌، و در وصیت‌ و سفارش‌ من‌ اندیشه‌ بکار بند وچیزی‌ را از یاد مبر. زیرا نیکوترین‌ گفتار سخنی‌است‌ کـه‌ شنونده‌ را سودی‌ سرشار و بهره‌ای‌ بیشمار بخشد, سخن‌ پاک‌ و نیک‌ آن‌ نیست‌ کـه‌ بهره‌ای‌ نرسـاند و آموختن‌ دانشی‌ کـه‌ پسندیده‌ نیست‌ بی‌ تـردید علم‌ و عملش‌ هم‌ سـودمند نخـواهـد بـود. فرزندم‌! به خود مینگرم‌ که‌ خرد سالی‌ و جوانی‌ بـه‌ پیری‌ و سالخوردگی‌ رسـانیده‌ام‌ و سستی‌ و نـاتوانی‌ در وجودم‌ خـانـه‌ کرده‌، از اینرو در وصیت‌ بتو شتافتم‌. دیدم‌ در آن‌ حکمت‌ و عبرتی‌ است‌. بیم‌ داشتم‌ که‌ مبادا مرگم‌ فرا رسد، و آنچه‌ در خاط‌رم‌ میگذرد بتو نرسانده‌ باشم‌ و یا همانگونه‌ که‌ تنم‌ را ضعف‌ و سستی‌ فرا میگیرد، اندیشـه‌ام‌ نیز سستی‌ پذیرد و سخنان‌ بسیاری‌ ناگفتـه‌ ماند.ترسیدم‌ کـه‌ مبادا پیش‌ از آنکـه‌ وصـایـایم‌ را بشنوی‌ هـوس‌ بر تـو چیره‌ گردد و فتنـه‌ و آشوبهـای‌ دنیـا همچـون‌ اشتری‌ مست‌ و سرکش‌، تـو را بعصیـان‌ کشد.
دل‌ جوان‌ همچون‌ زمین‌ بکر و خاک‌ پاک‌ است‌. هر دانـه‌ ای‌ کـه‌ در آن‌ افتد نشو و نما یابد. از اینرو پیش‌ از آنکـه‌ خاک‌ دلت‌ ناپـاک‌ و سخت‌ شـود، و عقل‌ و خردت‌ اسیـر هـوس‌ گـردد در تـربیتت‌ کـوشیدم‌.
من‌ با دانش‌ خویش‌ بسوی‌ تو شتافتم‌ تا اینکه‌ تو نیز در درک‌ حقایق‌ بشتابی‌ و درست‌ بدانسان‌ کـه‌ آزمودگان‌ و تجربـه‌ دیدگـان‌ ، کیفیت‌ کار خود را میشناسند، تو نیز بکـار خویش‌ آگـاه‌ گردی‌. اگر چنین‌ کنی‌ ، بی‌ نیاز از رنج‌ و معاف‌ از آزمون‌ و تجربه‌ خواهی‌ شد. آنچه‌ ما از دانش‌ و معرفت‌ و ایمـان‌ کسب‌ نموده‌ایم‌ تو نیز همـانهـا را بدست‌ آر چـه‌ بسیار چیزهایی‌ کـه‌ بر مـا پوشیده‌ بود بر تو عیـان‌ گردد. " فـرزنـدم‌! اگـر چـه‌ عـمـر من‌ هـمچـون‌ کسـانی‌ کـه‌ پـیش‌ از مـن‌ بـودند درازنبود، اما با همـان‌ مهلت‌ کوتـاه‌، بدیده‌ کـاوشگری‌ در کارشان‌ نگریستم‌ و در چندو چون‌ کار و اخبار و سرگذشت‌ زندگیشـان‌ اندیشه‌ کردم‌ و در احوال‌ و اوضاع‌ بازماندگانشان‌، مط‌العـه‌ نمودم‌ و چنان‌ در این‌ بحر مستغرق‌ بودم‌ که‌ دریافتم‌ خودم‌ هم‌ یکی‌ از آنها هستم‌ بلکـه‌ ـ فراتر از این‌ ـ در سیر تاریخ‌ و چگونگی‌ زندگیشـان‌ چنان‌ با آنها امیختم‌ ، کـه‌ احسـاس‌ کردم‌ بـا اولین‌ و آخرینشـان‌ زندگی‌ کرده‌ام‌! آنگاه‌ پـاکی‌ دنیـا را از نـاپـاکیش‌ و سودش‌ را از خسرانش‌ باز شناختم‌. اینک‌ از هر کاری‌، نیک‌ و پسندیده‌ و گزیـده‌اش‌ را برای‌ تـو انتخـاب‌ نمـوده‌ و مجهـول‌ ونـاپسندش‌ را از تـو دور سـاختم‌. آنچـه‌ پدری‌ مشفق‌ و مهـربـان‌ در حق‌ فـرزندش‌ روا و سـزا میداند ، در حق‌ تو کردم‌ و گفتم‌. و در این‌ سخن‌ اراده‌ نمـودم‌ کـه‌ تو را حکمت‌ و ادب‌ آموزم‌، تا در این‌ عنفوان‌ جوانی‌ و روزگار شاد کامی‌،تربیت‌ یافته‌ و پند آموخته‌ شوی‌ و اراده‌ات‌ بهـر کاری‌، پاک‌ و کردارت‌ راست‌ باشد. بـرای‌ ادب‌ آمـوزی‌ و حکمت‌ اندوزی‌ ، از کتـاب‌ خداوند مهـربـان ، ابتدای‌ سخن‌ میکنم‌. کتـابی‌ و شریعتی‌ کـه‌ فـرامین‌ و احکـام‌ حلال و حرام‌ را بما اموخته‌ و تجاوز و تخطی‌ از آنها را نکوهش‌ فرموده‌ و ناپسند دانسته‌ است‌. بیم‌ از آن‌ داشتم‌ کـه‌ مبادا همانگونـه‌ کـه‌ مردم‌ در عقاید و احکام‌ ، از هوسها و اندیشـه‌ های‌ اشتباه‌ خویش‌ متابعت‌ نمودند، تو نیز مانند آنان‌ بلغزش‌ و خطا افتی‌. از اینرو آگاه‌ کردنت‌ بر آن‌ امور نزد من‌ سزاوارتر از آن‌ بود که‌ تو را در کار خویش‌ رها کنم‌ و دل‌ از هلاک‌ تو آسوده‌ سـازم‌. بر این‌ امید کـه‌ آفریدگار منان‌ تو را در انجـام‌ این‌ وظ‌ـایف‌ پـاک‌ و مقدس‌، توفیق‌ دهد و بسوی‌ مقصد نیک‌ هدایت‌ فرماید.

اکنون‌ سفارش‌ و توصیه‌ من‌ با تو چنین‌ است‌:

فرزندم‌ نیکو ترین‌ چیزی‌ کـه‌ دوست‌ دارم‌ تو از وصیتم‌ بجـای‌ آوری‌، پرهیز و ترس‌ از خداست‌. به‌ آنچه‌ آفریدگاربرتو لازم‌ و واجب‌ شمرده‌ اکتفا کن‌ و قدم‌ براهی‌ گذار که‌ نیکان‌ و گذشتگان‌ و پدر و مادر و  خـانواده‌ات‌ در آن‌ ط‌ریق‌ گـام‌ نهـاده‌اند. زیرا آنـان‌ خویشتندار و پرهیزکار و دانـا بوده‌، و در اینراه ‌چیزی‌ را فروگذار ننموده‌اند.
همـانگونـه‌ کـه‌ تـو می‌ اندیشی‌ و مینگری‌ آنهـا نیز فکر کردند و دیدنـد،تـا اینکـه‌ سـرانجـام‌ این‌ دو کـار این‌ بـود کـه‌ بغـایت‌ خویشتنداری‌ و نهایت‌ انجام‌ تکلیف‌ و وظ‌یفه‌ خود رسیدند. پس‌ اگر نفس‌ تو از ط‌ریق‌ آنان‌ سربـاز زد و نخواست‌ همـانسـان‌ کـه‌ آنـان‌ اندیشیدند و دیدند، بنگـرد و بینـدیشـد و در این‌ دو یقین‌ کند، تو او را بـه‌ متـابعت‌ مجبور کن‌ وخواهـان‌ همین‌ روش‌ پسندیده‌ باش‌. البتـه‌ با تحصیل‌ و تعلیم‌ و دانایی‌ ،آنرا بط‌لب‌ و در سخنان‌ در هم‌ و شبهـه‌ آمیز خود را رهـا مسـاز،تـا نـاگزیر بمشـاجره‌ و منازعه‌ شوی‌ و پیش‌ از انکـه‌ پا بر این‌ راه‌ گذاری‌ ، از پروردگار یاری‌ بخواه‌ و برای‌ کسب‌ موفقیت‌ و اجتناب‌ از هر بدی‌ ویاسخنی‌ کـه‌ بـه‌ باط‌ل‌ آمیختـه‌ باشدو یا بضلالت‌ گمراهیت‌ کشاند،تنهـا بخداوند مهربان‌ پناه‌ ببر و رو بسوی‌ او آور. آنگـاه‌ پس‌ از اینکـه‌ مط‌مئن‌ شدی‌ کـه‌ دلت‌ صـاف‌ و پـاک‌ گشتـه‌،و فروتن‌ و فـرمـانبـردار شده‌، و تمرکز فکر واندیشـه‌ یـافتـه‌ ای‌ و مقصدت‌ تنهـا در این‌ راهست‌ در آنچه‌ من‌ بتو
سفارش‌ و توصیه‌ میکنم‌، بدقت‌ اندیشـه‌ کن‌. اما اگر آنچـه‌ را کـه‌ خـواهـانی‌، از تمرکز فکـر و پـاکی‌ دل‌ از پلیدی‌ هـابدست‌ نیـاوردی‌، بـدان‌ کـه‌ در این‌ حـال‌ بکـور اشتـری‌ میمـانی‌ کـه‌ در ورط‌ـه‌ های‌ وهمناک‌ و دره‌ های‌ تنگ‌ و تـاریک‌ فروافتـاده‌ است‌. چنین‌ کسی‌ که‌ براه‌ اشتباه‌ رود و خط‌ا کند،هرگزخواهان‌ دین‌ و آیین‌ نیست‌و شبهات‌ را با یقین‌ میامیزد. برای‌ چنین‌ کسی‌ دست‌ برداشتن‌ و درنگ‌ کردن‌ در راه‌ خود بصلاح‌ نزدیک‌ تر است‌.

   


 

 ●لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 

یکشنبه 103 اردیبهشت 9

برای تعیین شهر خود روی کادر کلیک نمایید.
اعلام اوقات شرعی براساس ساعت
رایانه‌ی شما می‌باشد.
 

d خانه c

 RSS 
 Atom 

d شناسنامه c

d ایمیل c

کل بازدیدها:1729
بازدید امروز:1
بازدید دیروز:0


درباره خودم

ولایت،افتخار شیعه
مسعود سمنانی
سلام به همه علی دوستان و شیعیان علی ابن ابی طالب. این وبلاگ برای بیان کردن صفات حضرت علی، ویژگی شیعیان و ترویج مذهب شیعه می باشد.با تشکر


لوگوی وبلاگ



لوگوی دوستان

اشتراک در خبرنامه

  با ارسال فرم فوق می‌توانید از به‌روز شدن وبلاگ با‌خبر شوید.